داستان شب یلدا
شب یلدای امسال؛ مثل شبهای یلدای هزاران سال از تاریخمان که مردمانی دور هم جمع شدند و گفتند و سرور و سرخوشی پیشه کردند؛بهانه ای بود . بهانهای برای آنکه باهم باشیم. امسال اما خانواده بزرگتر شد. برای مایی که از جغرافیایی کنده شده و در خانهای جدید بیتوته کردهایم فرصتی پیش آمد که جمع را؛ خانواده را؛ «ما» را؛دوباره تعریف کنیم. همدیگر را پیدا کنیم و باهم باشیم. فرصتی شد که برای مهمانی رفتنمان پول کاغذی ندهیم و نگیریم و باور کنیم هر سلامی که به هم دادیم و هر دستی که از هم گرفتیم و هر فرصتی که دست داد به هم لبخند بزنیم سرمایه است. سرمایه ای بس هنگفت تر از هر حساب بانکی. سرمایهی ما همین ما شدن و ما بودن ماست
جمعی از اعضای جامعهی ایرانی نیویورک
سنه الفین و سبعة عشر
